گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت

نوشته هایی مختصر ازمن نیز بخوانید ادامه مطلب ها یادتون نره


باران هر کجا دلش بخواهد میبارد

خدایا! بعد از مردنم، با همه ی احساسات و دیدگاههایی که پس از مرگ تغییر میکنند کنار می آیم اما...میشود اجازه دهی سالی یک بار، در یکی از روزهای پاییزی و بارانی ِ دنیا، یکی از حسهای دنیایی ام به من برگردد و از کنار قبرم بلند شوم و بی سر و صدا از قبرستان خارج شوم و بروم توی محیط شهر و پیاده روها و از هوای پاییزی سالهای نبودنم لذت ببرم؟ و ذوق کنم از بارانی که دیوارها،خانه ها،ماشینها،درختها و پیاده روها را خیسِ خیس کرده و بوی باران دیوانه ام کند...و البته چون امکان استفاده از موسیقی به آن صورت وجود ندارد ،خیلی بهتر میشود که اجازه دهی مرتضی پاشایی با آن صدای تو دماغی و پاییزی اش یک دهن بخواند و حسم را ملموس تر و دنیایی تر کند... یک نفر هم از قضا عطر محبوب ِ پاییزی ام را به خودش زده باشد و عیشم را دو چندان کند ...

و شب هنگام وقتی که باران بند آمده و  همه جا خوب باران خورده و خیس باشد و باد نسبتاً نا آرامی می وزد ، مثل یک دختر خوب برگردم به قبرستان.همه دوره ام کنند و بخواهند که از روز پاییزی ام برایشان بگویم...از حال و هوای دنیا در این فصل ِ زیبا...از حسهایی که دیگر تجربه اش نمیکنند...و من همه را با آب و تاب تعریف کنم و بعد هر کداممان برویم پی قبر خودمان که حالا باران حسابی آن را شسته و می درخشد...و من کنار قبر خودم بنشینم و جهان بینی ام به حالت قبلش برگردد و دنیا برای من بشود همان تنگ و ماهیِ همیشگی...

 

 

  

 

می دانم حتی در آن دنیا هم نمیشود از پاییز و بارانهایش گذشت... پاییز، این سوگولی دنیای آدمها مرده ها را هم عاشق میکند...



در آرزوی جهانی امن...

قلم تان مستدام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
کاش اینقدر معطل پرسش نمیشدم
Designed By Erfan Powered by Bayan