جمعه ۲۸ آبان ۹۵
لطفن اگه مطلبی درباره خشونت دارین به من بفرستین تو نظرات
نوشته هایی مختصر ازمن نیز بخوانید ادامه مطلب ها یادتون نره
نوشته شده توسط بلقیس
ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ
ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻃﺮﻓﻢ ﺷﺎﺥ ﻭ ﺷﻮﻧﻪ
ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻨﻮ
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯿﮑﻮﺑﻤﺖ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺩﺭ
ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ! ﺯﻭﺭ ﻧﺪﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﭘﻮﻝ
ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﮑﺸﯽ ﻭ… ﺧﻼﺻﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ
ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻞ
ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻗﺪﺵ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﻫﯽ ﻣﯽ ﭘﺮﯾﺪ ﺑﺎﻻ ﻭ
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻗﺎ ﮔﻞ ! ﺁﻗﺎ ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ…
ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺻﻼﺑﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ
ﺣﺎﻝ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭ ﻫﯿﭽﯽ
ﻧﻤﯿﮕﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﯼ ﻣﺰﺍﺣﻢ! ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮﮎ
ﺳﻤﺞ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺎﺳﻪ
ﯼ ﺻﺒﺮﻡ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﻣﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺍﺯ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﭽﻪ ﺑﺮﻭ ﭘﯽ
ﮐﺎﺭﺕ ! ﻣﻦ ﮔـــﻞ ﻧﻤﯿﺨـــﺮﻡ ! ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪ
ﭘﺮ ﺭﻭﯾﯽ! ﺷﻤﺎﻫﺎ ﮐﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻦ
ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺸﯿﻦ ﻭ … ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺗﺮﺳﯿﺪ
ﻭ ﮐﻤﯽ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ! ﺭﻧﮕﺶ ﭘﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎﮐﺖ
ﺷﺪﻡ! ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ
ﺍﻭﻣﺪ! ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻟﻮ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ
ﺑﻌﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ!
ﺳﺎﮐﺖ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻤﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﮔﻔﺖ:
ﺁﻗﺎ! ﻣﻦ ﮔﻞ ﻧﻤﯿﻔﺮﻭﺷﻢ! ﺁﺩﺍﻣﺲ
ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻢ! ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻮﺭﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻪ ﮔﻞ
ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻪ! ﺍﯾﻦ ﮔﻞ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺍﺯﺵ
ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺷﯿﻦ! ﺍﮔﻪ
ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﺸﯿﻦ ﻗﻠﺒﺘﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﻣﺜﻞ
ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﺮﻧﺘﻮﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ، ﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ
ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺍﺭﻩ …
ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺸﻨﯿﺪﻡ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ!
ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻪ؟!
ﺣﺎﻻ ﻋﻠﺖ ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯿﻤﻮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ
ﺑﻮﺩﻡ …
سخت آشفته و غمگین بودم …
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را …
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند …
خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم!
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم ...
سومی می لرزید ...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود ...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید ...
"پاک تنبل شده ای بچه بد"
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"
بازکن دستت را ...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله ی سختی کرد ...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد ...
همچنان می گریید ...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ...
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن !
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید ...
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش و یکی مرد دگر
سوی من می آیند ...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا ...
چشمم افتاد به چشم کودک ...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر …
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار از خود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام …
او به من یاد بداد درس زیبایی را ...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هــرگــز ...
هــرگــز.
خشونت
شاعر ابوالحسن اکبری
جمجمه های تهی !
اعصابم را به هم می ریزند
و مرا به قرون وسطی می برند
آن روزها !
خشونت حرف اول را می زد
نه مثل امروز که غربی ها
در کرات دیگر گندم می کارند
و ما !
همد یگر را به باد تهمت و افترا می گیریم
تا جناحمان صندلی های بیشتری را اشغال کنند. ...
عصای پیرمد توجهام را جلب کرد، وقتی دیدم آنرا برعکس به دست گرفته و دارد بین جمعیت راه میرود.
اول لبخندی زدم « حتماً حال نداشته که عصایش را درست به دست بگیرد و یا پیمرد بیچاره حواسش نبوده است، برای همین تهش را به دست گرفته و دستهاش را روی زمین قرار داده است.»
اما وقتی خواستم از در عبور کنم یک لحظه فهمیدم که او حواسش از من جمعتر است.
او میداندکجاست و در چه مکانی دارد راه میرود، درست بر خلاف من!
دانستم او اینگونه عصایش را گرفته تا احترام حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) را حفظ کند و باعث آلودگی حرم نگردد.
و هنوز این صحنه را فراموش نکردهام.
نظر شما راجع به خشونت چیست؟ شما از رحمت و منطق و گفتگو می گویید، اما همچنان کسانی از جناحهای گوناگون بر طبل خشونت می کوبند. این را چگونه باید علاج کرد؟
درباره خشونت از دو منظر می شود نگاه کرد؛ یا به عبارتی این طور بگوییم: در دو فاز می شود مسأله ی خشونت را مورد ملاحظه قرار داد. یک فازِ اخلاقی و حقوقی است، یک فازِ تبلیغاتی و جنگ روانی است. اینها را نباید با هم مخلوط کرد. در زمینه حقوقی و اخلاقی، تکلیف ما با خشونت معلوم است. بارها هم گفته ایم که هر کس به صورت غیر قانونی به حقوق افراد تعدّی می کند و خشونت می ورزد، محکوم است. اسلام هم عقیده اش همین است. در اسلام حتّی مجازاتهایی مثل حد و قصاص و امثال اینها، برای جلوگیری از خشونت است. کسی که آدمکشی و دزدی در سرشت اوست، برای این که جلوِ او را بگیرند، حد و قصاص و مجازاتی معیّن کرده اند. دراین باره هیچ بحثی نیست. بنده بارها گفته ام، در نماز جمعه هم گفته ام که با یکی دانستن معنای خشونت و مجازات اسلامی مخالفم؛ از هر جناحی هم باشد، فرق نمی کند. وقتی کار بدی صورت گرفت، نمی شود گفت که مثلاً فلان جوانِ خوب، یا فلان جوانِ فلان جناح، یا فلان جوان وابسته به فلان جا این کار را کرده، پس از بدی آن کار یک مقدار کم می شود؛ نه. وقتی بد است، بد است؛ در این هیچ بحثی نیست. اما یک فاز تبلیغاتی هم وجود دارد که یک جنگ روانی علیه انقلاب راه انداخته است. اوّلین بار چه کسانی اسم خشونت را به عنوان یک نقطه منفی برای کشور ما در دنیا مطرح کردند؟ همان کسانی که دستشان تا مرفق در خون بیگناهان فرو رفته است - یعنی امریکاییها - همان کسانی که تا به حال هر کسی را می خواستند، در دنیا غیرقانونی ترور می کردند؛ اما حالا می خواهند آن را قانونی کنند! اینها هستند که از خشونت دم می زنند و خشونت را تقبیح می کنند. رادیوی صهیونیستی و صهیونیستها هستند که راجع به خشونت بحث می کنند. اینها به صورت مسائل سیاسی و تبلیغاتی مطرح می شود. چیزی نیست که انسان بتواند آن را به عنوان یک واقعیت در نظر بگیرد، تا بخواهد درباره آن اظهارنظری کند. از این هم نباید غفلت کرد. عدّه ای تشنه قدرتند، یا مریضند و یا سفیه اند؛ لذا همان حرفها را مجدّداً تکرار می کنند. امام بزرگوار را که مظهر رحمت و عطوفت بود، به خشونت متّهم می کنند. امام یک انسان عارف و حقیقتاً مظهر رحمت بود؛ مردی که آن گونه با صلابت انقلاب را پیش می برد، در مقابل مسائل عاطفی آن قدر دقیق بود. من چند بار این را در شخص امام تجربه کردم.
در یکی از سفرهای من به یکی از استانهای کشور، مادر اسیری که بعد، فرزندش به شهادت رسید، پیش من آمد و جمله ای را که حاکی از ارادت به امام بود، گفت و تأکید کرد که من آن را به ایشان بگویم. من آمدم به امام گفتم، دیدم ایشان مثل یک انسانِ به شدّت رنجور، درهم شد و اشک چشمش را پُر کرد. در زمان جنگ نیز که بچه ها قلّکهای پولشان را برای کمک به جبهه به نماز جمعه آورده بودند و هدیه می کردند، من فردای آن روز خدمت امام رفتم. ایشان این منظره را از تلویزیون دیده بود و به قدری به هیجان آمده و متأثّر به نظر می رسید که من واقعاً تعجّب کردم!
خشونت غیر قانونی که فردی خودسر و خود رای، بر خلاف قانون به آن دست بزند، جنایت و امری زشت است.
مقام معظم رهبری در جمع هزاران نمازگزار تهرانی در دانشگاه تهران فرمودند: اسلام، استفاده از خشونت را اصل قرار نداده اما در موارد قانونی، اعمال خشونت را نفی نکرده است.
امام جمعه تهران به مباحث برخی روزنامهها درباره خشونت اشاره کردند و با تقسیمبندی خشونت در دو قالب قانونی وغیر قانونی، اظهار داشتند: خشونت قانونی که در مقابل انسانهای بیقانون و متجاوز اعمال میشود، خشونتی بد نیست چراکه در غیر این صورت تجاوز و متجاوز در جامعه زیاد میشود.
ایشان با استناد به آیاتی از قرآن کریم درباره استفاده یا عدم استفاده از خشونت گفتند: اسلام دین جامعی است و یک بعدی نیست، آنجا که در مقابل تجاوز، زور و اغتشاشگر و تعدی از قانون قرار میگیرد، استفاده از خشونت و قاطعیت، تجویز میشود.
آیتالله خامنهای مرز استفاده و عدم استفاده از خشونت را قانون دانستند و فرمودند: مرزی که اسلام معین میکند نحوه قانونی یا غیر قانونی نبودن اعمال خشونت است. خشونت قانونی نه فقط خوب بلکه لازم است و خشونت غیر قانونی نه تنها بد بلکه جنایتی است که باید با آن مقابله شود.
امام جمعه تهران به نقش دشمنان در ایجاد شکاف و دودستگی در میان مردم با بهرهگیری از برخی مباحث درون جامعه پرداختند و در خصوص موضوع خشونت که اخیرا در برخی از روزنامهها به آن پرداخته میشود، گفتند: این بحث که گاهی حتی با تحریف سخنان بزرگان انجام میگیرد، جدل ندارد البته دشمنانی که مایلند مردم درگیر این بحثها شوند دنبال اهداف خاصی هستند. آنان حتی با اعمال خشونت قانونی نیز در کشور مخالفند و میخواهند اگر کسی در جامعه اغتشاش به راه انداخت و امنیت جامعه را با خطر مواجه ساخت، در مقابل او سکوت شود.
منبع:http://leader.ir/fa/content/1892/%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B9%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%B8%D9%85-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C