گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت

نوشته هایی مختصر ازمن نیز بخوانید ادامه مطلب ها یادتون نره

درباره من

مرا ابوالفضل خوانند
گاهی بیگدلی نیز گویند
در نمونه دولتی مهر قیدار درس میخوانم
گویند پزشک باشی بهتر است
اما...................
من راه خودم را خواهم رفت انشاءالله خواهید دید..........

 اهل نوربهارم

روزگارم. ای بد نیست.

تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .

مادری دارم ، بهتر از گل.

پدری دارم ماه

دوستانی ، بهتر از آب زلال .

 و خدایی که در همین نزدیکی است :

لای این شب بوها ، پای آن سرو بلند.

روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه .


اهل نوربهارم.

پیشه ام تحصیل است:

گاه گاهی شعرکی می سازم با عشق، می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود .

چه خیالی ، چه خیالی ، ... می دانم

شعرکم

بی جان است .



صبح ها سر کوچه ی دلدار،

بکاریم گل ، سر هرپیچ کلام .

و بپاشیم میان دو هجا تخم سکوت .

و نخوانیم کتابی که در آن نوای عشق نمی آید به گوش.

و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست

و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد .

و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون .

و بدانیم اگر کرم نبود ، زندگی چیزی کم داشت .

و اگر خنج نبود، لطمه می خورد به قانون درخت .

و اگر عشق نبود ، پای ما در پی چیزی می گشت ؟

 لب دریا برویم

لخت شویم . در آب بپریم.

 ریگی از روی زمین برداریم

وزن بودن را احساس کنیم.

پرده را برداریم :

بگذاریم که احساس هوایی بخورد .

بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته عشقی که می خواهد بیتوته کند .

بگذاریم غریزه پی بازی برود .

کفش ها را بکند ، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد .

ساده باشیم .

ساده باشیم چه در باجه ی یک بانک چه در زیر درخت .






من به سیبی خوشنودم
و به بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم..
من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد
و نمیخندم اگر فلسفه ای ماه را نصف کند

کاش اینقدر معطل پرسش نمیشدم
Designed By Erfan Powered by Bayan